سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایندگی بیمه تجارت نو(محمدشهرکرج)36331093-026

خیابان گرد

 

 


بی اختیار به دنبال دخترک راه افتاد.نمیتونست چشم برداره ازش .شاید خوشش اومده بود ازش.همینطور که از پشت نگاهش میکرد متوجه شد فقط خودش نبوده که دنبال این دخترراه افتاده.دو نفر دیگه هم بودن.البته خیلی ها هم نگاهش میکردن ولی دنبالش نمیوفتادن.پاهاش شل شد ودیگه نرفت.شبیه اون زیا بود توخیابون.دخترهایی با اریش غلیظ که   مغناتیسی هستن 


@yekkhati

@yekkhati بهترین کانال داستان ومطالب مفید مختصر???????????? 

 

 


ارسال شده در توسط حسین کولیوند

??گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه رود. با کاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مرکبی نداشت، پیاده سفر کرده و خدمت دیگران می کرد.

تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع اوری هیزم به اطراف رفت. زیر درختی، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد. دریافت که از خجالت اهل و عیال در عدم کسب روزی به اینجا پناه اورده است و هفته ای است که خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند.

شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو .

مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.

شیخ گفت :

حج من تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف کنم به ز آنکه هفتاد بار زیارت آن بنا کنم....

کشکول شیخ بهائی

شیخ بهایی

?? #داستان_کوتاه
مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست. سقراط به او گفت، “فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفقیت را به تو بگویم.”
صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند. جوان با او به راه افتاد.
به لبه رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. 
ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد. 
جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، اما سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد.
مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد. 
همین که به روی آب آمد، اول کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه فرو فرستاد.
سقراط از او پرسید، “زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟” گفت، “هوا.”
سقراط گفت، “هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگری ندارد.



















قصه گو, [23.09.16 22:30]
‌ملانصرالدین وقتی وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد.!!
گفتنند: ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی...!!! 
گفت: اون خره ولی من آدمم، من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم، بذار اون نفهمه....!!!
??حالا اگه به کسی احترام گذاشتید حالیش نبود، اصلا ناراحت نباشید،
شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید،
بذار اون نفهمه ??






???????? به جمع برترین کانال تلگرام بپیوندید     ????????                                                                                                             https://telegram.me/joinchat/Dhln5EAq7KuMA0Ft1l_eKA    ????  @yekkhati





YEKKHATI@

ارسال شده در توسط حسین کولیوند

لایک وکامنت به چه قیمتسلا م قط 

 

 

واقعا یک روز تمام با خودم کلنجار میرفتم که این مطلب نوشتنش درست هست یا نه؟

فقط همین را میدانم که ما جماعت ایرانی نه جنبه ونه فرهنگ استفاده از هیچ پیزی را نداریم

حرف زیاد هست بخدا الان فکر میکنم روزنامه هایی امثال یاالثارات واقعا کار درستی میکند که شمشیر را ازروبسته و کاملا بی محابا میتازد

واقعا به کجا داریم میریم؟مثلا داشتن یک کانال یا پیج اینستاگرام چقدر میارزد؟

وقتی به استلاح بزرگان فرهنگ با ایجاد صفحه های جعلی کانال یا پیج اینستاگرام میسازند و کلی هم به تعداد اعضایشان افتخارمیکنند وتازه با هم درگیری لفظی هم دارند دیگر چه انتظاری از این دخترک های ارزان قیمت(میگویم ارزان قیمت چون واقعا ارزان قیمتند که ارض وابروی خودرا اینقدر ارزان میفروشند)داریم.

من اصلا نه روانشناسم نه متخصص فضای مجازی نه حتی یک حذب الهی ولی یکی از همین مردم کوچه بازارم که واقعا این جور اتفاقات و رفتارهارا اصلا برنمیتابم و باور نمیکنم در ایران میوفتد.

وقتی خانمک بازیگر خیلی راحت جلوی مجری از ازدواج سفید و دوستپسری که دارد صحبت میکند واقعا بقیه مردم باید همین کار را بکنند( که این دختر کرده )تا کم نیاورند؟اخر ما کلا انسانهایی شدیم که باید جلوی هیچ کس کم نیاوریم حتی در دیاثت

 

 

من خودم عاشق اینترنتم و الن بیشتر کارهای خودم را باهمین اینترنت انجام میدهم حتی دستگاه فکسم را فروختم چون دیگر با تلگرام راحت تر وسریعتر لیست های(لیست قیمت و لیست خریئدوغیره)خودم را ارسال میکنم و راراضی ترم.ولی باید برای این قبیل ادم ها را تغییر روش داد و اگاه کرد نسبت به عوابق فردی و اجتماعی رفتارشان واین قبیل کارهارا کمترکرد

همین اشخاص اگر تصاویرشان را در تابلو ببینند حتما ناراحت میشوند پس میشود انهارا اگاه کرد

 

 


ارسال شده در توسط حسین کولیوند

مسابقات افرود کشور در کرج 

همزمان مسابقات انتخابی استان در کرج

البته جالب اینه که مسابقات در پیست موتورسواری و افرود محمدشهر برگذار شده است.

 

افرودالبرزمسابقات افرود

 

مسابقات پراز انرزی و جالب برگزار شد.البرزمحمدشهرافرود

 

 

 

 

 

افرو دمحمدشهر


ارسال شده در توسط حسین کولیوند

مسابقات افرود کشور در کرج 

همزمان مسابقات انتخابی استان در کرج

البته جالب اینه که مسابقات در پیست موتورسواری و افرود محمدشهر برگذار شده است.

 

افرودالبرزمسابقات افرود

 

مسابقات پراز انرزی و جالب برگزار شد.البرزمحمدشهرافرود

 

 

 

 

 

افرو دمحمدشهر


ارسال شده در توسط حسین کولیوند

محمدشهر زندگی میکنید نباید برای گردش از خانه بیرون بروید و انتظارفضای سبز داشته باشید.اینجا کلا یک پارک(باور کنید هیچ کلمه ای پیدا نکردم)یا فضای سبز وجود دارد که در هر متر مربع ان یک نفرمینشیندواگر یک تکان بخورید حتما به بغل دستی تان برخورد میکنید.

محمدشهر

محمدشهرشب وروز نازیبایی دارد.شهری که مردم برای فرارازمستاجری و بی خانمانی بخاطر ارزان بودن (خدایی نسبت به شرایط زندگی اصلا ارزان نیست)به انجا امدند همه را پشیمان کرده از امدن

محمدشهرفضای سبزجمعیت هرروز زیاد میشود و برتعداد مردم در این شهر افزوده میشود ولی کمترین امکاناتی هم پای رشد جمعیت به این مکان اضافه نشده است.

دقیقا از تصاویرقابل (عکاس حسین کولیوند)درک است وضعیت مردم.








مقامات شهری یا اصلا در محمدشهر زندگی نمیکنند یا چشمانشان را بسته اند.

اینجا نمیتوان تفریح کرد .حتی نمیشود جایی برای نشستن پیدا کرد و استراحت یا ارامش را تجربه کرد.

شاید قلم من تازه کار وناشیانه باشد ولی میخواهم بگویم که مشگلات ما اینجا خیلی زیاد است و گوش شنوایی نیست 



میتوان گفت زندگی در محمدشهر زندگی با اعمال شاقه است.شاید برای تبعید گاه بهترین نقطه است ولی زندگی؟

ارسال شده در توسط حسین کولیوند

محمدشهر زندگی میکنید نباید برای گردش از خانه بیرون بروید و انتظارفضای سبز داشته باشید.اینجا کلا یک پارک(باور کنید هیچ کلمه ای پیدا نکردم)یا فضای سبز وجود دارد که در هر متر مربع ان یک نفرمینشیندواگر یک تکان بخورید حتما به بغل دستی تان برخورد میکنید.

محمدشهر

محمدشهرشب وروز نازیبایی دارد.شهری که مردم برای فرارازمستاجری و بی خانمانی بخاطر ارزان بودن (خدایی نسبت به شرایط زندگی اصلا ارزان نیست)به انجا امدند همه را پشیمان کرده از امدن

محمدشهرفضای سبزجمعیت هرروز زیاد میشود و برتعداد مردم در این شهر افزوده میشود ولی کمترین امکاناتی هم پای رشد جمعیت به این مکان اضافه نشده است.

دقیقا از تصاویرقابل (عکاس حسین کولیوند)درک است وضعیت مردم.








مقامات شهری یا اصلا در محمدشهر زندگی نمیکنند یا چشمانشان را بسته اند.

اینجا نمیتوان تفریح کرد .حتی نمیشود جایی برای نشستن پیدا کرد و استراحت یا ارامش را تجربه کرد.

شاید قلم من تازه کار وناشیانه باشد ولی میخواهم بگویم که مشگلات ما اینجا خیلی زیاد است و گوش شنوایی نیست 



میتوان گفت زندگی در محمدشهر زندگی با اعمال شاقه است.شاید برای تبعید گاه بهترین نقطه است ولی زندگی؟

ارسال شده در توسط حسین کولیوند
   1   2      >